قالب وبلاگ

مطالب فیس بوک
انواع مطلب درباره عشق،خنده،گریه،جالب در این وبلاگ میتوانید ببینید

 خيلي دوست دارم ببينمت ولي حيف که بليط باغ وحش گرونه !

 

برق نگاهت
چشماي خمارت
لهجه ي حرف زدنت
منو ياد گداي سر کوچمون ميندازه

 

از خدا مي خوام توي زندگي موانع رو از سر راهت برداره
...  
چون خر نمي تونه مثله اسب از روي موانع بپره !!

 

 

كاشكي علم اونقدر پيشرفت مي كرد كه مي تونستم از همين جا بوسيله اس ام اس شصت پامو بكنم تو چشات !

 

براي نشون دادنه علاقم به تو 3تا کوه ميسازم:
اولي کوه وفا
دومي کوه صداقت
سومي کوهي که هر وقت بهم گفتي دوستت ندارم از اون بالا پرتت کنم پايين !

 ادامه در ادامه مطلب....

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:55 ] [ مهران همایونی ]

یه میلیاردری بود که توی خونش تمساح نگه میداشت و اونارو گذاشته بود توی استخر پشت خونش .... اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت ....

یه روز یه مهمونی خیلی مجلل میگیره و خونش پر از آدم میشه ....

وسطای مجلس پسرای توی مهمونی رو جمع میکنه میگه میخوام یه مسابقه بذارم واستون ....


هر کدوم از شما بتونه این استخر پر از تمساح رو تا ته شنا کنه من یه میلیارد تومن بهش جایزه میدم ... یا اینکه دخترم رو به عقدش در میا
رم ...

هنوز جمله آخرش تموم نشده بود که یکی پرید توی آب و تمساحا همه رفتن طرفش ...

اینم با هر بدبختی بود فرار کرد و تا ته آب رو شنا کرد ... از اونور که اومد بیرون یه چند تا خراش کوچیک برداشته بود فقط . 

میلیاردر که خیلی کف کرده بود گفت : آفرین خیلی خوشم اومد. حالا دخترم رو میخوای یا یک میلیارد تومن پول رو ؟؟؟

پسره گفت : هیچ کدوم ... اون بی ناموسی که منو هول داد توی آب رو میخوام ...

:))))

 

[ چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:31 ] [ مهران همایونی ]

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟

میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را

طلاق دهد ؟

شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است

پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد

سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن

زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد

سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد

و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم

و آن زن گفت :کمی صبر کن

نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!

شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت

همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به

خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم

و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم

و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.

و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد

و اطلاعات دیگری از شیطان نداریم :دی

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:15 ] [ مهران همایونی ]
حرکات دختر خانم ها در زمانهای مختلف (طنز)
 
وقتی که مهربونن ———-> مثل یه خرگوش ملوس دوست داشتنین

وقتی که اعصبانی میشن ———-> مثل دیونه ها میشن دیگه نمیشه رفت سمتشون

وقتی غر میزنن ———-> مثل مگس میرن رو اعصابت

وقتی که ناز میکنن ———-> مثل یه بچه نق نقو اعصابتو خورد میکنن

وقتی که دروغ میگن ———-> قیافشون شبیه سوسک میشه(نکته کنکوری)

وقتی ناراحت میشن ———-> مثل یه گنجشک تیر خورده دلسوز میشن

وقتی خوشحال میشن ———-> مثل کانگورو اینور اونور میپرن

وقتی جیغ میزنن ———-> مثل یه سوزن که بهت میزنن از جا میپری

وقتی که بترسن ———-> مثل موش سریع یه جا قایم میشن

وقتی خجالت بکشن ———-> مثل لبو قرمز میشن

وقتی که حرف میزنن ———-> مثل رادیو خراب باید بزنی تو سرش تا قطع شه

وقتی که گریه میکنن ———-> مثل بچه های شیش ماهه حتما باید نازش کنی تا آروم شه
[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:14 ] [ مهران همایونی ]
تفاوت دخترا و
پسرا در زمین خوردن (طنز) www.taknaz.ir
 

پسر در حال دویدن...


زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه ؟؟؟؟؟؟؟؟چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی ؟؟؟؟؟، پاشو ؟؟؟؟! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!

**************************
 

دختر در حال راه رفتن...

دوففففففف
سک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای...
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین
 
[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:7 ] [ مهران همایونی ]

بیایید ابتدا از خانم ها شروع كنیم

*خانم ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.

*خانم ها وقتی خوشحالند گریه میكنند.

*خانم ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه كارهای كوچكی انجام میدهند.

*خانم ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی كنند.

*خانم ها قدرت این را دارند كه وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.

*خانم ها می دانند چگونه یك وعده شام یا ناهار معمولی را به یك فرصت تبدیل كنند.

*خانم ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.

*خانم ها می دانند كه چگونه یك دوست بیمار را تیمار كنند.

*خانم ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.

*خانم ها می دانند چگونه ساعت های متوالی كودكان را سرگرم كنند.

*خانم ها صادق و وفادار هستند.

*خانم ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.

*خانم ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه كار انجام می دهند.

*خانم ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.

*خانم ها می دانند چگونه به یك مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
 

*خانم ها دنیا را مكانی شادتر برای زندگی می سازند.

 و حالا نوبت آقایان هست

*آقایان برای حمل اشیاء سنگین و كشتن سوسك و عنكبوتها خوب هستند!!!!
 

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 13:0 ] [ مهران همایونی ]

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:57 ] [ مهران همایونی ]

ویلیام شکسپیر

سه جمله برای کسب موفقیت:

الف) بیشتر از دیگران بدانید.


ب) بیشتر از دیگران کار کنید.

ج) کمتر انتظار داشته باشید

 

[ دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ] [ 20:8 ] [ مهران همایونی ]

نمی دانم غرور چیست؟ ولی این را خوب می فهمم که آنقدر مغرورم که حتی یک
بارهم نگفتم که چقدر دوستت دارم... حتی یکبار هم وجود نازکت را با
نوازش های کودکانه ام سیراب نکردم...

اما تو می توانستی محبت را در سرزمین چشمانم نظاره کنی. می توانستی عشق
را در میان کوچه پس کوچه های شهر برفی قلبم احساس کنی. ای کاش می دیدی
حال و روزم را. ای کاش لمس می کردی دستان یخ زده ام را. ای کاش می دیدی
که شمع ها چگونه برای غربتم می گریند...

ای کاش نغمه سرایی پرستوهای مهاجر را که از سرعطوفت برایم لالایی عشق
می خوانند می شنیدی...
ای کاش امروز خورشید را می دیدی که چگونه با دستان مهربانش اشک را از
پهنای صورت غمزده ام پاک می کرد...

ای کاش صدای قدوم بهار را می شنیدی که آرام آرام از پشت پنجره شکسته ی
قلبم گذشت...

ای کاش می دانستی که به جای گرمای تابستان، سرمایی خانمان سوز وجودم را
برای همیشه محصور کرده است...

تنها دلیل بودنم! تا را با همه ی خوبی هایت به دست سخاوتمند سرنوشت می
سپارم. ولی بدان که غبار غم از چهره ام زمانی پاک می شود که بگویم
"عاشقانه دوستت دارم...".

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ] [ 17:59 ] [ مهران همایونی ]

وقتی یک نفرخیلی میخنددحتی برای چیزهای احمقانه وپیش پاافتاده بدانیداوازدرون عمیقاغمگین است.

اگریک نفرخیلی میخوابدبدانیدخیلی تنهاست.

اگریک نفرکم حرف میزندو وقتی هم. . . که حرف میزندسریع حرفش رامیگویدوبعددوباره سکوت میکند...بدانید که رازی درسینه دارد.


وقتی یک نفرنمیتواندگریه کندبدانید ضعیف است.

وقتی یک نفربایک روال غیرعادی وباحجم زیادغذامیخورد بدانیدکه تحت تنش قراردارد.

وقتی یک نفربرای چیزهای کوچک گریه میکندیعنی رقیق القلب ومعصوم است.

وقتی یک نفرسریع بخاطرچیزهای کوچک عصبانی میشودیعنی درگیرعشق است.

 

[ یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, ] [ 17:55 ] [ مهران همایونی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

دل غمگین منو باز تو کمی آروم می کنی می شکنه طلسم غم آخه جادوم می کنی
نويسندگان
آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 26
بازدید کل : 30576
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->


  • طلا
  • مینی تولز